ره‌آورد شماره 132/133 شعر آلزهایمر از دکتر هوشمند نیرسینا برای مادرم و آنان که دلبندی در بند این بلا دارند

Warning: Undefined array key "tie_hide_meta" in /customers/6/0/e/rahavardjournal.org/httpd.www/wp-content/themes/sahifa/framework/parts/meta-post.php on line 3 Warning: Trying to access array offset on value of type null in /customers/6/0/e/rahavardjournal.org/httpd.www/wp-content/themes/sahifa/framework/parts/meta-post.php on line 3

برای مادرم و آنان که دلبندی در بند این بلا دارند

 

                                 دکتر هوشمند نیرسینا            

آلزهایمر

 

فراموشی ترا از ما گرفته

غبارش روی چشمت جا گرفته

تنیده در سراپای وجودت

کشیده پرده‌ای بر تار و پودت

نگاهت دورِ دور و ماتِ مات است

توپنداری فراسوی حیات است

گهی اشکی ز مژگانت بلغزد

به روی گونه‌هایت محو گردد

گهی آن چهر معصوم تو را باز

کند لبخند مرموزی پر از راز

نگاه ماتِ تو خالی ز امید

نمی‌دانم چه می‌بیند به تردید

ترا هر روز می‌بینم و هر بار

شود اندوه بر اندوه انبار

تو شاید پیش خود گویی که این کیست؟

برایت چهرۀ من آشنا نیست

چه می‌خواهم؟ چه می‌گویم؟ که هستم؟

چرا دست تو را دارم به دستم؟

اگر پرسم که دانی نام من چیست؟

چرا پیش توام؟ پیغام من چیست؟

برایم پاسخ تو، نیست معلوم

کلامت هم برایم نیست مفهوم

به سان کودکی نو باوه‌ای تو

سخن گفتن فرا می‌گیرد از نو

ولی گاهی تو گویی روزنی هست

از آن روزن امید دیدنی هست

و شاید بر درخشد آذرخشی

پدید آید دوای چاره بخشی

که گردد نوشدارویی بر این درد

زداید از زلال فکرِ تو گَرد

ولی منزلگه آمال دور است

چراغ خانه‌یِ امید کور است

فراموشم اگر کردی  چنین زود

توکی می‌خواستی؟ تقدیر این بود

 

 

Facebook Comments Box

دیدگاهتان را بنویسید